
تصمیم گرفتیم یک نیمروز، روی ولیچر بنشینیم و یک معلول را در انجام کارهای روزانهاش همراهی کنیم. پس مثل علیرضا، مصاحبهشوندهمان، شدیم و حتی دقیقهای از ویلچر جدا نشدیم. با علیرضا نبیدوست، معلول جسمیحرکتی، قرار گذاشتیم از دفتر نشریه حرکت کنیم.
ما یعنی یک ویلچری واقعی و خبرنگاری که قرار است در یک نیمروز ویلچری باشد، در کمال تعجب، همان ابتدای راهمان با بازخوردهای منفی از سوی مردم روبهرو شدیم؛ راننده تاکسیای که قرار بود ما را از مغازه علیرضا به دفتر نشریه برساند با دیدن ۲ ویلچر، اخمهایش در هم رفت و از انتقال مسافرانی که ناتوانی جسمی داشتند، ابراز ناراحتی کرد. با اینکه قرار گذاشته بودیم برای حمل ۲ ویلچر، کرایه بیشتری به او بدهیم باز هم ابراز نارضایتی کرد و...
بالأخره راهمان آغاز شد و با علیرضا شروع به صحبت کردیم. کمی از گذشتهاش پرسیدیم تا درباره نوع معلولیتش بدانیم. او هم به کودکیاش برگشت و اینکه در یک بازی مجروح شده و بعد از آن، مجبور به نشستن روی ویلچر شده است.
علیرضا میگوید: تا هشتسالگی، زندگی عادی داشتم، اما پس از آن در بازی کودکانهای آسیب دیدم و مجبور به پذیرفتن عمل جراحی شدم. در این عمل، اینطور که پزشکان گفتند نخاعم جابهجا شد و پس از آن مجبور شدم به نشستن روی ویلچر عادت کنم.
در ابتدای راه بودیم که برای عبور از خیابان و ورود به پیادهرو به مشکل برخورد کردم و با اینکه تصمیم گرفته بودم اصلا از روی ولیچر بلند نشوم، مجبور شدم عهدم را بشکنم. البته همسفر ما بهسادگی این مسیر را پیمود و من فقط بهدلیل نداشتن تجربه قادر به ردشدن از عرض خیابان نبودم.
پس از برخورد با این مشکل بود که علیرضا به دستگاههای خودپرداز اشاره کرد و خواست قبضی را با استفاده از این دستگاهها پرداخت کند. خوشبختانه خیلی زود توانستیم دستگاهی را که برای استفاده معلولان جایگذاری شده بود پیدا کنیم، اما به دیگر بانکها که نگاه میکردم با توجه به ارتفاع خودپردازها نمیشد از آنها استفاده کرد.
چون دفتر نشریه در خیابان پروین اعتصامی است، تصمیم گرفتیم به ساختمان شهرداری منطقه ۷ برویم و امکان آمدوشد برای معلولان را در آنجا که ادارهای پرمراجعه است، بررسی کنیم. در ورودی این ساختمان از حاشیه بولوار جمهوری اسلامی، «رمپ» وجود دارد و آسانسوری نیز برای تردد در طبقه دوم در حال نصب است.
اما سرویسهای بهداشتی و حتی ورودی آنها که در ۲ سال گذشته بازسازی شده فقط با در نظر گرفتن توانایی افراد سالم، ساخته شده است. از ساختمان بیرون میآییم و مسیرمان را از چهارراه مقدم بهسمت میدان ۱۵خرداد پیش میگیریم.
کار بعدی علیرضا خرید برای منزل است. پس ما بهدنبال فروشگاهی میگردیم که بدون پله باشد تا بتوانیم داخل شویم و از آنجا خرید کنیم. در تمام طول مسیر چشمانم بهدنبال فروشگاه یا مغازهای است که پلهای جلو در ورودیاش نباشد.
البته فروشگاههای زیادی امکان ورود معلولان را داشتند، اما آنها مخصوص لوازم لوکس خودرو بودند و مسیرشان انگار برای ورود خودروها بود، نه برای ویلچریها. سرانجام برای خرید در جلو یکی از سوپرمارکتها که یک پله در جلو آن مانع ورود ما میشد، توقف کردیم.
زمان زیادی را مجبور شدیم صبر کنیم تا فروشنده مشتریانش را راه بیندازد تا نوبت ما شود. علیرضا میگوید: من به این برخورد عادت دارم، همیشه برای خرید باید انتظار بکشم تا صاحب فروشگاه همه مشتریان خود را راه بیندازد و در آخر پاسخگوی من باشد.
از خرید از آنجا منصرف میشویم و مسیر را به امید پیداکردن فروشگاه مواد غذایی که امکان داخلشدن ما با ولیچر را داشته باشد، ادامه میدهیم. تقریبا ناامید شدهایم که یک فروشگاه پیدا میکنیم و اتفاقا بهدلیل همسطحبودن آن با پیادهرو میتوانیم داخل شویم.
در خیابان مسیری برای تردد ویلچریها نیست که امنیت داشته باشد، بنابراین باید در پیادهرو ادامه مسیر دهیم، اما پارک خودروها در پیادهرو مشکلی است که بارها با آن روبهرو شدیم. خودروهایی که برای تخلیه بار یا برای تعمیر در پیادهروها پارک کرده بودند، ما را مجبور میکردند مسافتی را بازگردیم و راه ورود به خیابان را پیدا کنیم. در بعضی قسمتها هم با ریختن نخالههای ساختمانی مجبور به ترک پیادهرو میشدیم.
علیرضا پیشنهاد میدهد مسیری را با اتوبوس طی کنیم. در ایستگاه توقف میکنیم، اما همه خطوط اتوبوسهایی که میآمدند با فاصلهای چند متری از ایستگاه توقف میکردند. بهغیر از آن، اگر ما هم میتوانستیم از ایستگاه، خودمان را به اتوبوس برسانیم بهدلیل وجود پله در این اتوبوسها امکان سوارشدن برای ما نبود.
علیرضا از ناتوانی اتوبوسها در خدمترسانی به معلولان گله میکند و میگوید: فقط امکان استفاده از اتوبوسهای بیآرتی را داریم که آن هم سختیهای خاص خودش را دارد و اتوبوس باید در نزدیکی جدول ایستگاه توقف کند و مردم به ما کمک کنند.
پس از رویارویی با این مشکل با امید مهدویان، مدیر منطقه ۲، سازمان اتوبوسرانی تماس میگیریم تا از امکانات این سازمان برای خدماتدهی به معلولان بپرسیم. مهدویان میگوید: در مشهد ۱۵۵ دستگاه اتوبوس یورو ۴ مجهز به رمپ و فضای اختصاصی برای ویلچر داریم و در خطوط عبوری از منطقه ۷ تعداد ۲۶ دستگاه از این نوع اتوبوسها در حال خدمترسانی هستند. اما او شفاف توضیح نمیدهد این مدل اتوبوسها در چه خطوطی فعال هستند.
صدای اذان به گوشمان میرسد و تصمیم میگیریم برای خواندن نماز جماعت به مسجد حضرت عباس (ع)، یکی از فعالترین مساجد در منطقه ۷ برویم، اما متأسفانه رفتن به درون مسجد برای ما مقدور نیست.
برای وضو و استفاده از سرویس بهداشتی باید چندین پله را پایین میرفتیم و برای واردشدن به داخل مسجد نیز باید از چند پله بالا میرفتیم. به همین دلیل نتوانستیم نماز جماعت بخوانیم و مسیر را به سمت مسجد دیگری در پیش گرفتیم که متأسفانه مسجد دیگر هم امکان ورود برای ما را نداشت.
علیرضا به مشکلی که در مساجد و مکانهای مذهبی با آن برمیخورد، اشاره و بیان میکند: ما انجمنی داریم به نام حضرت رقیه (س) که در بیت حضرت رقیه (س) مراسم عزاداری برپا میکنیم. همه در آنجا معلول هستند، اما متأسفانه آنجا هم بهسختی میرویم و امکانی برای تردد آسان ما در آنجا نیست.
بیشتر مساجد چندین پله دارند و هیچ امکانی برای استفاده معلولان و جانبازان وجود ندارد. اگر معلولی بخواهد از سرویس بهداشتی عمومی استفاده کند، این امکان برایش وجود ندارد و این باعث سختی زیادی برای همه معلولان شده است.
تقریبا به میدان ۱۵ خرداد میرسیم که این جوان ردشدن از خیابان را به یک کابوس تشبیه میکند. در نزدیکی میدان ۱۵ خرداد، پل هوایی وجود دارد. خوشبختانه با نصب آسانسور در این پل، امکان استفاده برای معلولان نیز فراهم شده بود.
علیرضا میگوید: اینجا یکی از معدود نقاطی است که آسانسور در آن نصب شده است. امیدوارم در پلهای دیگر هم، مانند اینجا پلهبرقی نصب شود، زیرا ما فقط از آسانسور میتوانیم استفاده کنیم.
بهسمت ایستگاه خطوط اتوبوس بیآرتی که امکان استفاده برای معلولان وجود دارد میرویم. میخواهیم از روی خط عابر پیاده عبور کنیم که من به میلهای در محل مخصوص عبور رمپ ویلچریها برخورد میکنم.
دلیل وجود این میله مشخص نیست. شهروندان کمک میکنند تا از رمپ خارج شوم. سپس مردم به علیرضا هم برای عبور کمک میکنند و از آنجا بهسختی میگذرد. علیرضا میگوید: از مکانهایی که بهصورت شیبدار برای تردد ویلچر درست شده، ویلچر نمیتواند عبور کند. این صحبت او، قبل از تردد باعث تعجبم شد و بعد از گذشتن از رمپ کاملا درکش کردم.
به ایستگاه بیآرتی میرسیم، مشکل چندانی برای استفاده ما از خطوط بیآرتی نیست. مدیر منطقه ۲ سازمان اتوبوسرانی درباره دلیل نصب مانع در رمپ ویژه معلولان پاسخ میدهد: دلیل نصب این مانع، بستهشدن امکان تردد موتورسیکلتها بوده است.
مهدویان همچنین میافزاید: دلیل نصب این مانع را از مهندسان توسعه و عمران پیگیری میکنم و به شما انتقال خواهم داد. در خیابان امام رضا هم بهدلیل وجود هتلهای زیاد، خودروهای بسیاری در پیادهرو پارک کردهاند که حتی مسیر تردد را برای مردم عادی دچار مشکل کرده است. گویا برای رانندگان، فقط آرامش مسافرانشان اهمیت دارد!
نکتهای که در تهیه این گزارش ما را آزار میدهد، نگاه ترحمآمیز برخی افراد جامعه است. بارها که بهدلیل بستهبودن پیادهرو مجبور شدهایم به خیابان برویم، مردم بهسمت ما میآمدند و میخواستند ما را از خیابان رد کنند.
از علیرضا درباره تأثیر منفی نگاه مردم به معلولان میپرسم که او پاسخ میدهد: برخی در جامعه همه معلولان را به دید ناتوان و نیازمند میبینند. چند روز پیش در مترو سرگرم کار با تلفن همراه بودم که شخصی اسکناسی روی ویلچر من گذاشت.
این کار او مرا بسیار ناراحت کرد و به آن آقا گفتم من نیازمند نیستم! اما باز هم او توجهی نکرد. تا وقتی با عصبانیت دوباره تکرار کردم من نیازمند نیستم. او متوجه شد و عذرخواهی کرد. علیرضا به توانمندی معلولان اشاره میکند و میافزاید: معلولان زیادی توانمند هستند؛ آنها تواناییهای دارند که افراد سالم آن را ندارند، مانند نمونه آن چیزی که در مسابقات پاراآسیایی دیدیم.
برخی در جامعه همه معلولان را به دید ناتوان و نیازمند میبینند
وارد خیابان فداییان اسلام میشویم. با اینکه اینجا دیگر از خودروهایی که در پیادهرو پارک میکنند، خبری نیست، مشکل بزرگتری برای ما پیش میآید و آن انبوه موتورهایی است که با سرعت از کنار ما در پیادهرو میگذرند.
موتورهایی که راکبان آنها از اینکه ما پیادهرو را اشغال کردهایم، ناراحت بودند و مدام از ما میخواستند کنار برویم و راه را باز کنیم. در ادامه راه در خیابان فداییان اسلام به این دلیل که در ورودی کوچهها راه و پلی برای عبور ما نبود، چندبار مجبور به بازگشت به عقب شدیم تا راه ورودی به خیابان را پیدا کنیم. البته در بیشتر مواقع بازهم بهدلیل پارک خودروها در حاشیه خیابان ما ناچار میشدیم خطر کنیم و مسافت زیادی به داخل خیابان برویم.
برای من که نخستینبار بود این وضعیت را تجربه میکردم دیگر توانی در بازوانم نمانده بود. خودم را جای شخصی گذاشتم که هر روز باید این سختیها را تحمل کند بهویژه اگر توانایی جسمی چندانی نداشته باشد.
از علیرضا میپرسم بیشترین مسافتی که با ویلچر حرکت کردهای چه مقدار بوده است؟ او میگوید: از خیابان لادن در بولوار وکیلآباد تا خیابان صبا در سیدی که مدت ۳ ساعت زمان برد. در خیابان لادن به کلاس آموزش تعمیر تلفن همراه میرفتم و پس از آن در مسیر بازگشت به سرویس نرسیدم.
علیرضا از سختیهای معلولان در روزهای بارانی و برفی نیز میگوید: در روزهای برفی و بارانی معلولان سعی میکنند از منزل بیرون نروند، مگر اینکه واقعا مجبور باشند. به انتهای مسیر نزدیک میشویم؛ از خیابان پروین اعتصامی بازگشت برای ما کاری دشوار است، چون پیادهروها برای عبور ویلچر مناسب نیستند و امکان رفتن به خیابان که خودروها با سرعت از آن عبور میکنند نیز نیست.
به همین دلیل تصمیم میگیریم از خیابان رام بازگردیم. دیگر قادر به چرخاندن چرخهای ویلچر نیستم و از روی ویلچر بلند میشوم. اما علیرضا با اطمینان و امید به آیندهای روشن، مسیر خود را روی برگهای زرد پاییزی میپیماید.
به انتهای مسیر میرسیم و وقت جداشدن راهمان از یکدیگر است. علیرضا از احساسش برای همراهی در این گزارش میگوید: روز خوبی را تجربه کردم. خوشحالم از اینکه میبینم افرادی در جامعه به معلولان توجه میکنند و برای حل مشکلاتی که هر روز با آن درگیر هستیم تلاش میکنند. این برای ما خیلی ارزشمند است.
ما باید باور کنیم که معلولان و جانبازان هم مانند ما دیگر شهروندان از حقوقی برخوردارند. آنها نیز درس میخوانند. کار میکنند. خانواده تشکیل میدهند و برای کشور افتخار میآفرینند. معلولان مانند دیگر افراد در جامعه مالیات و عوارض پرداخت میکنند پس این حق را دارند به نیازهای آنها مانند دیگر افراد جامعه نگاه شود.
علیرضا و دیگر افراد مانند او، برای رفتن به محل کار یا محل تحصیل نیاز دارند از وسایل حملونقل عمومی استفاده کنند. آنها و جانبازان عزیز ما چگونه برای عبادت میتوانند به مساجد بروند؟ چگونه میتوانند به مکانهای تفریحی بروند؟
* این گزارش سه شنبه ۱ آبان سال ۱۳۹۷ در شماره ۳۰۷ شهرآرامحله منطقه ۷ چاپ شده است.